گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد نهم
[سوره النساء ( 4): آیات 95 تا 100 ] ....




ص : 95
اشاره
لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ
أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَۀً وَ کُ  لا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً ( 95 ) دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ
رَحْمَۀً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 96 ) إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ
تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِ یراً ( 97 ) إِلاَّ الْمُسْتَضْ عَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا
( یَسْتَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ( 98 ) فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُ  وا غَفُوراً ( 99
وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَۀً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ
( أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 100
صفحه 71 از 272
أنوار ص: 97
[سوره النساء ( 4): آیه 95 ] .... ص : 97
اشاره
لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ
( أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَۀً وَ کُ  لا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً ( 95
ترجمه و شرح .... ص : 97
خداوند متعال در این آیه شریفه به ستایش جهاد و بلندي درجه آن نسبت به بازنشستگی و شانه از زیر بار جهاد تهی کردن پرداخته
و بیان میکند که ریختن شالوده عقیده تازه و ساختن امتی که نگهبان این عقیده باشند نیازمند تکالیفی در جان و مال است لذا
بایستی براي پیش بردن منظور همه کسانی که توانائی دارند بسیج شوند هنگام آن نیست که کسی از اداي تکلیف شانه خالی کند و
تن آسانی نماید البته کسانیکه به جهاد برمیخیزند با کسانی که در خانه مینشینند و لو اینکه همه از مؤمنان باشند برابر نخواهند بود
و آنان که آزادي دارند و بخاطر بیماري و یا نقص عضو در میدان جهاد شرکت نکردهاند در حالیکه با تمام وجود خود به أنوار
ص: 98
آن علاقه داشته و عشق میورزیدهاند نیز سهم قابل ملاحظهاي از پاداش مجاهدان را خواهند داشت ولی مجاهدان درجه و پایگاه
بالاتري دارند و بطور کلی افرادي که در صحنه جنگ شرکت نمودهاند و گروهی از سرمایهداران که در بذل مال بقدر لازم و
توانائی خود سهیم شدهاند و کسانیکه مطیعند اما از لحاظ عجز بدنی و یا فقر وظیفهئی نداشتهاند پروردگار بفضل بینهایت خویش
هر یک از این سه گروه را بقدر استحقاق که جز او کسی بر آن آگاه نیست بهرهمند خواهد ساخت.
اینک میفرماید:
افراد با ایمانی که بدون بیماري و ناراحتی در خانه نشسته و به جهاد نمیروند. با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد
نمودند و از تحمل هیچ تعب و مشقتی دریغ نکردند در شأن و منزلت و درجه و ثواب و غنیمت با قاعدان برابر و یکسان نیستند بلکه
خداوند کسانی را که به مالها و جانهاي خودشان در راه خدا مجاهده میکنند بر کسانی که قعود از جهاد کرده و بدون عذر در
خانه نشسته از حیث درجه و فضیلت و منزلت تفضیل و برتري میدهد و بهر یک از این دو دسته به نسبت اعمال نیکشان وعده
پاداش نیک داده ولی جهاد کنندگان را بر خانه نشستگان بدون عذر بواسطه مزد فراوان و اجر عظیم تفضیل و برتري داده است.
ضمنا این آیه شامل کسانیکه از روي نفاق و دشمنی از شرکت در جهاد خودداري نمودهاند نمیشود از جمله: کلا وعد اللّه الحسنی
استفاده میشود که خدا به هر یک از این سه دسته وعده بهشت مرحمت فرموده است و نیز مستفاد میگردد منظور از این جهاد
جهاد کفائی است نه عینی زیرا اگر عینی بود خدا وعده بهشت بخانهنشینان نمیداد.
(95)
أنوار ص: 99
صفحه 72 از 272
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 99
نیست یکسان قاعدین و جاهدین جز که صاحب رنجها از اهل دین
که بمال و نفسهاي خویشتن هستشان تعظیم امر ذو المنن
هر مجاهد را به مال و نفسشان حق فزونی داد بر بنشستگان
پایه کان نام نیک است و ظفر مغفرتها کاید او را سر بسر
جمله را حق وعده داد از داوري در دو عالم نیکوئی و برتري
پس مجاهد را بقاعد فضلهاست اجر او اعظم زهر چیز از خداست
شان نزول .... ص : 99
این آیه شریفه در باره کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و حلال بن امیه نازل گردیده است زیرا آنان در جنگ تبوك با پیغمبر اکرم
صلی اللّه علیه و آله و سلم خارج نشدند.
زید بن ثابت میگوید من نزد پیامبر اکرم بودم که آیه مورد بحث به این صورت نازل گردید لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... وَ
الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و کلمه اولی الضرر در آن نبود ابن مکعوم که کور بود و حضور داشت و عرض کرد یا رسول اللّه پس
وظیفه من که کور میباشم چیست؟ ناگاه أنوار ص: 100
حالت وحی به رسول خدا دست داد هنگامیکه وحی خاتمه یافت فرمودند آیه را به این صورت بنویس لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ
الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ.
صحیح ترمذي از ابن عباس و همچنین طبري در تفسیر خود از طریق مختلف روایت کردهاند که این آیه در باره عبد اللّه بن ام
مکتوم و عمرو و عبد اللّه بن جحش نازل گردیده است و صاحب کشف الاسرار نیز این موضوع را تأیید کرده است.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 100
قوله تعالی وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی
حسن بر وزن قفل یعنی زیبائی، نیکوئی چنانکه در آیه 8 سوره عنکبوت میفرماید:
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً یعنی انسان را نسبت به پدر و مادرش به نیکی سفارش کردیم.
و از این ماده است:
حسن بر وزن فرس وصف است به معنی زیبا و نیکو چنانکه در آیه 245 سوره بقره میفرماید:
مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً.
حسنۀ یعنی نعمت خوش آیند و شاد کننده که به انسان میرسد چنانکه در آیه 160 سوره انعام میفرماید: أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 101
مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها و مجموعا 28 بار در ضمن آیات قرآن آمده است و جمعش حسنات است چنانکه در آیه 168
سوره اعراف میفرماید:
صفحه 73 از 272
وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ و جمعا سه بار در قرآن آمده است.
احسن اسم تفضیل چنانکه در آیه 50 سوره مائده میفرماید:
وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً این کلمه مجموعا 36 بار در قرآن ذکر شده است و مؤنثش حسنی است چنانکه در آیه 8 سوره طه
میفرماید:
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی و این کلمه 17 بار در قرآن تکرار شده است.
احسان یعنی نیکی کردن چنانکه در آیه 83 سوره بقره میفرماید:
لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً محسن یعنی نیکوکار چنانکه در آیه 125 سوره نسا میفرماید:
مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ.
حسان یعنی زنان زیبا روي چنانکه در آیه 70 سوره رحمن میفرماید:
فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ و این کلمه جمع حسناء و حسنۀ است.
أنوار ص: 102
[سوره النساء ( 4): آیه 96 ] .... ص : 102
اشاره
( دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَۀً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 96
ترجمه و شرح .... ص : 102
خداوند متعال در این آیه مبارکه اجر عظیم آیه قبل را بیان نموده و میفرماید این اجر عظیم و مزد فراوان عبارت از درجات و منازل
مهمی است که از طرف خداوند نصیب آنان میشود یعنی مراتب نامتناهی قرب و خشنودي پروردگار بهترین پاداش است بطوریکه
توجهی به سایر نعمتها نمیشود و این مراتب رحمت و خشنودي بینهایت، به اقتضاء قابلیت افراد است لذا همه افراد مجاهد در
طریقه سعادت و خشنودي پروردگار براي همیشه در سیر و حرکت و تکامل هستند و هر مرتبه از قرب وسیله آمادگی براي نیل به
درجات بالاتر خواهد بود و آمرزش است که غم و اندوه گناهان بوسیله آن زدوده میشود و رحمت و احسانی است که به اعطاي
آن مورد کرامت و نعیم میباشند و اگر لغزشهائی هم داشته باشند و از کرده خویش پشیمان شدهاند خداوند آمرزنده و مهربان
است.
(96)
أنوار ص: 103
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 103
رتبهها و پایهاي بس بلند رحمت و آمرزش بیچون و چند
صفحه 74 از 272
بر گناهانش خدا باشد غفور هم ز شفقتشان فزاید بر اجور
(96)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 103
قوله تعالی وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَۀً.
در فرق بین رحمت و رأفت بعضی از علماء گفتهاند: رحمت از حیث کمیت بیشتر از رأفت است ولی رأفت از حیث کیفیت اقوي از
رحمت میباشد زیرا رأفت رساندن نعمت است بدون شائبه الم و درد و رحمت رساندن نعمت است چه آنکه المی باشد و یا نباشد
مانند قطع کردن طبیب دست شخص مجذوم را زیرا که شخص مجذوم از این عمل کراهت دارد ولی مصلحت اقتضاء میکند که
طبیب آن را قطع کند تا آنکه به سایر اعضا سرایت نکند و اما رحمت و رافت در باره خداوند متعال به یک معنی است.
أنوار ص: 104
[سوره النساء ( 4): آیه 97 ] .... ص : 104
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها
( فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً ( 97
ترجمه و شرح .... ص : 104
خداوند متعال در این مبارکه به ذکر گروهی میپردازد که بخواري تن در دادهاند و همتشان پستی گرفته و زبونی در سرزمین خود
را بر کوچ کردن در راه خدا برگزیدهاند با اینکه دم از اسلام میزدند ولی برنامه مهم اسلامی را که عبارت از هجرت بود عملی
نکردند در نتیجه بوادیهاي خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند این آیه سرنوشت و کیفر آنان را بصورت
پستی که با خواري و زبونی ایشان سازگار باشد رسم میکند خداوند اینگونه مردم را مظلوم و ستمکش نمیخواند بلکه آنان را
ستمگران برخود مینامد زیرا آنان تن بقبول ستم دادند که بر ایشان فرو ریزد و بدور کردن آن برنخاستند و اگر از این کار ناتوان
بودند این نیز نکردند که از سرزمینی که به آنان ستم میچشانیده کوچ کنند و چون چنین نکردند ستمگر بر نفس خوانده شدهاند
لذا فرشتگان در هنگام أنوار ص: 105
گرفتن جان آنان میگویند زندگی خود را در چه کار بسر آوردید آنها میگویند مادر روي زمین ناتوان بودیم اما این بهانه از آنها
پذیرفته نمیشود زیرا این بهانه با اسلام روح نیرومندي و برتري جوئی که در نفوس میدهد سازگار نیست لذا به ایشان گفته
میشود مگر زمین خدا فراخ نبود که کوچ کنید و از ستم خود را برهانید بنابراین جایگاهشان دوزخ و بد سر انجامی دارند.
اینک میفرماید:
کسانیکه بخودشان ستم کرده و با قدرت و توانائی مالی و جانی دست از یاري رسول خدا کشیده و در دار شرك مانده و دنیا و
صفحه 75 از 272
حطام دنیوي را بر نصرت حق ترجیح دادند و با رسول خدا هجرت ننمودند و به پذیرش ظلم از مشرکان و سخت گیري آنان در منع
اقامه شعائر دینی تن در دادند وقتی که فرشتگان قبض ارواح برمیآیند به آنها میگویند شما در امور دینی خودتان در چه حالی
بودید؟ و با پیغمبرتان چگونه رفتار کردید و چرا با اینکه مسلمان بودید به مدینه هجرت نکردید و در صف کفار جاي داشتید؟
میگویند ما در مکه مردمان ضعیف و ذلیل بودیم و قادر بر اقامه شعائر دین و واجبات آن نبودیم فرشتگان به آنها میگویند مگر
سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید و به واجبات دین خود عمل نمائید لکن خودتان راضی به ذلت و خواري شدید و دنیا را
بر نصرت حق ترجیح دادید لذا جایگاه اینها دوزخ است و به سوي سر انجامی بد رهسپارند.
(97)
أنوار ص: 106
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 106
آن کسانیکه ملائک ناگزیر جانشان بگرفت در بدر کبیر
آن جماعت تارکین هجرتند یار کفار از فساد نیتند
کرده ظلم از ترك آن هجرت بخود باز گشتند از طریق معتمد
بهر یاري عدو از ضیق صدر آمدند از مکه با ایشان ببدر
برگرفتند آن موکلهاي موت جانشان در جهل بس گشتند فوت
گفت از توبیخ ایشان را سروش در چه بودید از فتور عقل و هوش
نامتان را با که بنویسیم هان ما بلوح از مشرکان و مؤمنان
پس بگفتند آنکه در ارض شریف ما مگر بودیم نادار و ضعیف
باز گفتند ارض حق آیا نبود بر شما واسع در اخراج و ورود
تا کنید از مکه هجرت اندر آن همچو مردان حبش یا دیگران
پس بود این قوم را بی عذر جا در جهنم جاي بد بهر جزا
(97)
أنوار ص: 107
شان نزول .... ص : 107
بنا به نوشته برخی از مفسرین این آیه مبارکه در باره قومی نازل گردیده که در مکه اسلام خویش را بر پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و
آله و سلم ظاهر نمودند و مسلمان شدند اما وقتی که پیامبر اکرم به مدینه مهاجرت فرمودند و اصحاب نیز مهاجرت کردند فتنه
نمودند و از دین اسلام خارج شدند و با مشرکین در جنگ بدر همکاري کردند و کشته شدند و بنا به نقل از عکرمۀ عبارت از قیس
بن الفاکۀ بن المغیرة، و حرث بن زمعۀ بن الاسود بن اسد و قیس بن الولید بن مغیرة و ابو العاص بن منبه بن الحجاج و علی بن امیۀ
بن خلف بودند و این مطلب را ابو الجارود نیز از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده است. تفسیر ابن مردویه و تفسیر ابن المنذر و
تفسیر طبري و طبرانی نیز این روایت را نقل نمودهاند ولی تفسیر علی بن ابراهیم نقل کرده که این آیه در باره کسانی نازل گشته که
صفحه 76 از 272
از دستور امیر المؤمنین علی علیه السلام در باره شرکت در جنگ با مشرکان گوشه گرفتند و با امام علیه السلام همکاري نکردند
سپس فرشتگان در موقع مرگ از آنها سؤال کردند که چرا چنین کردند در جواب گفتند ما از مستضعفین و بیچارگان بودیم و
نمیدانستیم که حق با کیست سپس فرشتگان گفتند آیا دین و کتاب خدا واسع نبود که در آن نظر بیفکنید و بیندیشید.
أنوار ص: 108
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 108
قوله تعالی مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ.
اوي یعنی نازل شدن، منظم شدن، جا گرفتن، ساکن شدن چنانکه در آیه 10 سوره کهف میفرماید:
إِذْ أَوَي الْفِتْیَۀُ إِلَی الْکَهْفِ یعنی آنگاه که جوانها در غار نازل شدند و مسکن گرفتند.
و از این ماده است:
آوي یعنی جا دادن، نازل کردن، احترام گذاشتن چنانکه در آیه 69 سوره یوسف میفرماید:
آوي إِلَیْهِ أَخاهُ یعنی برادرش را بخود منضّم کرد و احترام گذاشت.
مأوي یعنی جایگاه چنانکه در آیه 15 سوره نجم میفرماید:
عِنْدَها جَنَّۀُ الْمَأْوي یعنی نزد آن است بهشتی که جایگاه است راغب مینویسد: احتمال دارد مراد از مأوي در اینجا خلود باشد.
ضمنا هر جا که این ماده با الی بکار برده شود بهتر است انضمام معنی شود و اگر معنی حقیقی آن نزول باشد لازم است بگوئیم در
تعدي به الی معنی انضمام به آن اشراب شده است و در ضمن آیات قرآن تمام صیغ ثلاثی آن با الی متعدي گشته است.
أنوار ص: 109
[سوره النساء ( 4): آیه 98 ] .... ص : 109
اشاره
( إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ( 98
ترجمه و شرح .... ص : 109
خداوند متعال در این آیه مبارکه از نظر اینکه دین اسلام بر اساس فطرت است مستضعفان و ناتوانیهاي واقعی را استثناء نموده و عذر
آنان را در عقیده کفر پذیرفته است مانند مردان سالخورده که توانائی دفاع و هجرت ندارند و مانند زنان و کودکان که کاري از
دستشان برنمیآید و راه بجایی نمیبرند و ممکن نیست که خدا تکلیف ما لا یطاق نماید.
اینک میفرماید:
مگر ناتوان واقعی و حقیقی از مردان پیر و عاجز و شکسته حال و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفتهاند که چاره و
راهی براي مهاجرت ندارند و قادر بر استخلاص خود نمیباشند.
صفحه 77 از 272
(98)
أنوار ص: 110
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 110
جز زن و مردیکه بس مستضعفند ز افتقار اندر زمینی واقفند
همچنین صبیان بیتدبیر و فن زان ممالیکند گردانی سخن
این سه ناچارند از صبر و سکون هیچ نتوانند رفتن بر برون
نیست ایشان را توانائی بکار تا کنند از خانه و مسکن فرار
راه نشناسند تا غایب شوند پس ز بطحا خفیه بر یثرب روند
(98)
شان نزول .... ص : 110
تفسیر علی بن ابراهیم از حاصله و طبرانی از عامه نوشتهاند: این آیه نیز دنباله شان نزول آیه قبل یعنی آیه 97 میباشد.
أنوار ص: 111
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 111
قوله تعالی وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ ولد یعنی فرزند خواه فرزند انسان باشد یا غیر آن و بر مذکر و مؤنث و تثنیه و جمع اطلاق میشود و بر
وزن فرس، فلس، قفل، جسر خوانده میشود ولی در قرآن مجید فقط وزن اول بکار برده شده است چنانکه در آیه 47 سوره آل
عمران میفرماید:
قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ.
یعنی گفت خدایا چطور فرزندي خواهم داشت و حال آنکه کسی به من دست نزده است.
و از این ماده است:
والد یعنی پدر حقیقی و والدة یعنی مادر حقیقی که انسان از آندو بوجود آمده است بخلاف اب و أم که اعماند چنانکه در آیه 33
سوره لقمان و 233 سوره بقره میفرماید:
وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ- لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها و جمع ولد اولاد است چنانکه در آیه 35 سوره سباء میفرماید:
وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ.
ولید یعنی خادم و کودك و جمعش ولدان است چنانکه در آیه 18 سوره شعرا و 17 سوره واقعه میفرماید:
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِكَ سِنِینَ یَطُوفُ أنوار ص: 112
عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ
.یعنی آیا تو را در کودکی تربیت نکردیم و سالی چند در میان ما ماندي- و مراد از ولدان خدمتکاران بهشتاند و اطلاق ولدان
صفحه 78 از 272
روشن میکند که همه تازه جواناند مولود یعنی کودك، نوزاد چنانکه در آیه 33 سوره لقمان میفرماید:
وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً یعنی هیچ کودکی بجاي پدرش مجازات نشود. و جمعش موالید است.
أنوار ص: 113
[سوره النساء ( 4): آیه 99 ] .... ص : 113
اشاره
( فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُ  وا غَفُوراً ( 99
ترجمه و شرح .... ص : 113
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: کسانیکه کاري از دستشان بر نمیآید و راه بجائی نمیبرند امید آن هست که خدا از
آنان درگذرد و هر یک از آنها را به همان فطرت و نور خدا داده که بر محور یکتاپرستی دور میزند به نعمتهاي همیشگی بهرهمند
سازد زیرا خدا بر کسیکه مضطر و ناگزیر است مؤاخذه نخواهد کرد و اما چرا این مسأله را در معرض امید قرار داده است تا معلوم
گردد که این جرم و بزه یعنی گردن نهادن به پستی و خواري چه اندازه هولناك است که حتی کسی هم که از ناچاري چنان
میشود بیم آن است که به کیفر آن برسد زیرا اینگونه اشخاص هنگامی مشمول عفو الهی میگردند که در انجام هجرت کمترین
قصوري در مقدمات آن نداشته باشند و همواره به هجرت و اداء وظائف خود ادامه میدهند.
اینک میفرماید:
این قبیل مردمان را که معذورند امید است که خدا از آنها درگذرد و بواسطه اقامت در دار الشرك و ترك هجرت مؤاخذه نفرماید
زیرا خداوند بسیار عفو کننده گناهان بندگان و آمرزنده خطایاي آنان است.
(99)
أنوار ص: 114
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 114
پس به بخشد شاید ایشانرا خدا کو عفو است و غفور از هر خطا
(99)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 114
قوله تعالی عَسَی اللَّهُ.
کلمه عسی فعل جامد است که صرف نمیشود از این جهت گروهی گفتهاند که این کلمه حرف است و معناي آن ترجی و
صفحه 79 از 272
امیدواري در محبوب و بیم در ناخوش آیندیها است و این دو معنی در آیه 216 سوره بقره که میفرماید:
عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ مشاهده میشود.
ابن فارسی گفته: کلمه عسی براي قرب و نزدیکی بکار رفته است چنانکه در آیه 72 سوره نمل میفرماید:
قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ.
، یعنی اي پیامبر به آنان بگو بعضی از آن وعدهها که به وقوعش شتاب دارید بزودي میآید. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9
ص: 115
زمخشري در کشاف نوشته: کلمه عسی در سوره تحریم براي این است که خداوند بندگان خود را آزمند سازد و از لفظ عسی در
دو مکان استفاده میشود: یکی اینکه عادت و روش ستمکاران این است که هنگام پاسخ دادن از کلمه عسی استفاده میکنند و
وقوع آن زمانی است که بخواهند کاري را تمام کنند و آن را یک سو بنهند. دوم براي این است که به بندگان بیاموزند که همواره
بین خوف و رجاء و ترس و امیدواري باشند.
زرکش در کتاب برهان گفته: اگر کلمه عسی و لعل در کلام خداوند بیاید واجب است گرچه این دو لفظ در سخن بندگان براي
امیدواري و طمع میباشد زیرا آفریدگار از شک و دو دلی پاك و منزه است ولی آفریدگان همیشه در معرض شک و ظن هستند و
علت استعمال آن هم این است چون در اموري که بعدا پیش خواهد آمد مردم همواره در شک هستند و انجام آنها را قطعی
نمیدانند در صورتی که خداوند متعال آگاهی کامل دارد که آن کار شدنی است بنابراین هرگاه این دو کلمه در کلام خدا باشد
دلالت بر قطع و یقین میکند و اگر در سخنان بندگان بیاید دلالت بر شک و ظن دارد لذا این الفاظ در قرآن یکبار به معنی قطع و
یقین آمده به حسب علمی که حق تعالی نسبت به وقوع آن دارد مانند آیه 54 سوره مائده که میفرماید:
فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ و یکبار بصورت شک و ظن بکار رفته بخاطر عدم علمی که آفریدگان نسبت به آن امور
دارند مانند آیه 52 سوره مائده و 43 و 44 سوره طه که میفرماید:
فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ- اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی
ابن دهان معتقد است که کلمه عسی چه از لحاظ لفظ و چه از لحاظ معنی أنوار ص: 116
فعل ماضی است زیرا هنگامیکه شخصی آن را بکار میبرد طمع دارد که در آینده آن امر حاصل شود. گروهی دیگر میگویند لفظ
عسی ماضی است ولی معناي آن آینده است زیرا این کلمه آگاهی دادن از امري است که امیدوارند در آینده صورت پذیرد.
ابن مالک گفته به عقیده من فعل عسی همیشه فعل ناقص است و چیزي که به آن وصل میشود جانشین دو جزء است همانطوریکه
در فعل حسب مشاهده میکنیم چنانکه در آیه 2 سوره عنکبوت میفرماید:
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ.
أنوار ص: 117
[سوره النساء ( 4): آیه 100 ] .... ص : 117
اشاره
وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَۀً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ
( أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 100
صفحه 80 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 117
یکی از مهمترین اقدامات ادیان آسمانی بخصوص دین مقدس اسلام پیشنهاد مهاجرت است که انسانها را از وابستگی به نقطهاي از
سرزمین و روح شركآلود وطنپرستی آزاد میکند این است اسلام که عقیده برتريجوئی و بزرگیطلبی است مسلمانان باید
برخواري و ناتوانی و ستمگري چیره شود و بر گردنکشان و ستمگران و ضرورتهایی که دستهاي از مردم را در فرمان گردنکشان و
ستمگران قرار میدهد بزرگی فرو شد و تکبر نماید لذا خداوند متعال در این آیه شریفه اول به آثار و برکات هجرت در زندگی
این جهان را اشاره کرده و سپس جنبه معنوي و اخروي مهاجرت را بیان نموده و توضیح میدهد:
کسیکه در راه خدا هجرت کند زمین براي وي تنگ نخواهد شد زیرا زمین خدا فراخ و وسیع است و جائی که آدمی بتواند به
آسانی در آن تنفس کند یافت خواهد أنوار ص: 118
شد زمین آنگاه براي آدمی تنگ میشود که همت وي تنگی کند و امیدواري بخدا سستی یابد و بندها و ترسها دست و پاي وي را
در سرزمین خواري و زبونی به بندد در برابر چنین شخصی کدام تضمین بهتر از اینکه چون از خانه خود به آهنگ کوچ بیرون آید
و مرگ وي را فرا رسد مزدش بر پروردگارش باشد و این وعدهیی است که نقض نمیشود و چنین شخصی شایسته رحمت و
مغفرت میگردد.
اینک میفرماید:
و کسیکه اهل شرك و ضلال را ترك کند و در راه خدا هجرت نماید نقاط امن فراوان و گستردهاي با نعم بیپایان خواهد یافت و
کسیکه از خانه خود بیرون شود و به قصد مهاجرت بسوي خدا و رسولش دست از خانه و خانمان بکشد و هنوز به مقصد نرسیده و
در بین راه مرگش فرا رسد پاداشش با خداست و خدا از راه تفضل و احسان مزد او را بر خودش واجب نموده است و خدا آمرزنده
گناهان و بخشاینده مهربان است. و خداوند هجرت این گروه را از وطن خود ایمان و نیل به رحمت تلقی نموده زیرا نداي قرآن و
دعوت پیامبر را اجابت نمودهاند.
(100)
أنوار ص: 119
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 119
هست مروي کاهل مکه بر رسول اکثري را بود ایمان بینکول
لیک بر هجرت نبدشان دست هم چون به ترك هجرت آمد حکم ذم
گشت اندر مکه شایع این خبر شد ملول آنکو بدش رنج از سفر
جندع بن ضمره بد بیمار لیک بود او را مال هم اولاد لیک
گفت از مستضعفان من نیستم که نمایم ترك هجرت بیستم
ترسم از آنکه رسد ناگه اجل در توقف دین من یابد خلل
با همین بستر مرا بیرون برید جانب یثرب زمین اکنون برید
پس به بردندش برون اولاد او زان که میبودند بس منقاد او
گرد موت اندر رهش بر رخ نشست پس بدست دیگرش بنهاد دست
صفحه 81 از 272
گفت یا رب این بود دست رسول کن تو از من بیعت او را قبول
بر هر آنچه کرده بیعت با تو او میکنم بیعت بوي بیگفتگو
پس گذشت از دار دنیا رو سفید هم موحد هم مهاجر هم سعید
آمد این آیت زباب اعتلا کانکه هجرت کرد در راه خدا
پس بزعم قوم خود یابد یقین موضع بسیار و نیکو در زمین
وسعتی در رزق او گردد پدید وا رهد از تنگی و رنج شدید
یا شود مستخلص از ضیق حلال بر هدایتهاي حق یابد مجال
وانکه بیرون از سراي خویشتن شد به هجرت بر رضاي ذو المنن
هم بخاطر خواهی پیغمبرش پیک موت آنگاه تا زد برسرش
کرده واجب اجر او برخود خدا که غفور است و رحیم اندر جزا
(100)
أنوار ص: 120
شان نزول .... ص : 120
وقتی که آیه 97 نازل شد مسلمین این آیات را نوشتند و براي دوستان و برادران خود در مکه فرستادند در این موقع عدهاي از آنها
بیرون آمدند و گفتند از براي ما عذري باقی نمانده است و سپس مهاجرت کردند. سعید بن جبیر و عکرمۀ و ضحاك و سدي و ابن
زید و ابن عباس و نیز ابو الجارود از امام محمد باقر علیه السلام روایت کنند و گویند که این آیه ضمرة بن العیص ضمرة بن یا
عیص بن ضمرة نازل گردید که مریض بود و به اهل خود دستور داد فرشی از براي او بر روي تخت بیندازند و آن را بطرف رسول
خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حمل کنند چنین کردند و در این میان وفات یافت و این آیه نازل گردید و قتاده اضافه کرده که
ضمرة گفته است من راه را میدانم و میشناسم و داراي وسعت مال هستم مرا از خانهام بیرون به برید او را بیرون آوردند سپس
وفات یافت. ابن ابی حاتم نیز از ابن عباس موضوع ضمرة بن جندب را روایت کرده است و طبري نیز از سعید بن جبیر و عکرمۀ و
قتادة و سدي و ضحاك بنام ضمرة بن العیص یا عیص بن زمرة یا جندب بن ضمرة الجندعی نقل کردهاند و بنظر عمر بن شبه این
شخص ابو امیۀ ضمرة بن جندب الخزاعی بوده است لکن بعقیده زبیر بن بکار این شخص خالد بن حزام برادر حکیم بن حزام بوده
که از خانه خویش به عنوان مهاجرت بیرون آمد و سپس در بین راه وفات کرد.
أنوار ص: 121
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 121
قوله تعالی مُراغَماً کَثِیراً.
رغم و رغام به معنی خاك نرم است و به عقیده صاحب مجمع و اقرب الموارد رغام به معنی خاك مطلق است چنانکه میگویند:
رغم انف فلان یعنی بینیاش به خاك افتاد یا اینکه گفته میشود: ارغم اللّه انفسه یعنی خدا بینیاش را بخاك مالید.
و از این ماده است:
صفحه 82 از 272
مراغم بصیغه مفعول یعنی جایگاه و موضع چنانکه در آیه مورد بحث فرمودند:
یَجِ دْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً یعنی هر که در راه خدا از موطن خود هجرت کند در زمین جایگاه بسیار و وسعت مییابد که در آن
بخداي خود بندگی کند.
صاحب قاموس قرآن مینویسد: بنظر میآید استعمال مراغم در آیه مورد بحث بخاطر این است که شخص مهاجر در آن محل برغم
انف دشمن براحتی مشغول عبادت خداي خود میشود.
این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
أنوار ص: 122
توضیحات .... ص : 122
قوله تعالی لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ.
این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه اولی الضرر با مجاهدین در اجر و پاداش برابر میباشند زیرا هنگامیکه رسول خدا از غزوه تبوك
برگشته و به مدینه نزدیک شدند فرمودند: حقا در مدینه مردمی هستند که هیچ مسیري را شما سیر نکردید و هیچ وادیی را شما طی
نکردید مگر اینکه آنها با شما همراه بودند عرض کردند یا رسول اللّه با اینکه آنها در مدینه ماندهاند؟ فرمود بلی آنها که در
مدینهاند و عذر آنها را حبس کرده است آنها کسانیاند که نیاتشان صحیح و دلهاشان بسته بجهاد است ولی ضرر و نقص آنها را
مانع از جهاد گردیده است.
خلاصه این آیه مسلمانان را بر سه طبقه تقسیم نموده است:
1) افراد جنگجو که در صحنه جنگ شرکت نمودهاند. )
2) گروهی از سرمایهداران که در بذل مال بقدر لازم و توانائی خود شرکت کردهاند. )
3) افرادي که انقیاد دارند ولی از نظر عجز بدنی و یا فقر وظیفهئی نداشتهاند خدا بفضل بینهایت خود هر یک از افراد این سه طبقه )
را بقدر استحقاق که جز او کسی بر آن آگاه نیست بهرهمند میفرماید. مراتب رحمت و خشنودي پروردگار بینهایت به اقتضاء
قابلیت افراد است از این نظر همه افراد مجاهد در طریقه سعادت و خشنودي پروردگار براي همیشه در هر دو جهان در سیر و
حکومت و تکامل هستند و هر مرتبهئی از قرب برحمت وسیله آمادگی براي نیل به درجه بالاتر خواهد بود و سایر نعمتها که لازمه
مشیت مطلقه است یعنی هر چه را أنوار ص: 123
از نعمت مادي بخواهند بیدرنگ آماده میشود توجه نشده است بلکه نفوس بشر همواره در سیر و حرکت و لحظهاي از سیر باز
نخواهد ماند زیرا هر خطور و اندیشه و یا عملی را ذخیره نموده به آن وسیله حرکت مینمایند و هرگز دو فرد از نفوس نیکان در
یک صف از قرب پروردگار نخواهند بود و درجات کمال و قرب و نفوس بشر به تعداد آنها متفاوت خواهند بود همچنین است
تفاوت نفوس اشقیا که در قطب مخالف سیر مینمایند.
یکی از مفسرین در ذیل این آیه شریفه مینویسد: در بدو امر به نظر میرسد که این آیه در مقام سرزنش به کسانی است که تعلل
ورزیده و با آنکه بوجود آنان در جبهه جنگ احتیاج بوده بیرون نرفتهاند ولی بیان متن بدو دلیل بیان میکند که مراد کسانی هستند
که به واسطه عدم احتیاج جبهه جنگ بوجود آنان در خانه نشسته و به جنگ نرفتهاند:
1) خداوند متعال در این آیه میفرماید: وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی یعنی هم قاعدین و هم مجاهدین وعده پاداش نیک دارند و اگر )
مراد از قاعدین، قاعدین متخلف و گناهکار بود خدا به آنان وعده نیکو نمیداد.
2) خداوند میفرماید: لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ ... و مورد سنجش، قاعدینی هستند که نقصی )
صفحه 83 از 272
در وجود نداشته و معذلک بیرون نرفتهاند و آنانکه بواسطه نقص وجودي به جنگ نپرداختهاند صریحا به عبارت غیر اولی الضرر از
سنجش مستثنی و خارجاند و مورد بحث نیستند. استثناي این افراد نه از آن جهت است که اینان با مجاهدین مساوي باشند و یا خدا
بخاطر نیت صالحی که دارند آنان را هم درجه مجاهدین قرار دهد بلکه از آن نظر اولی الضرر و صاحبان نقص استثناء شدهاند که
اصولا آیه در مقام تحریص و ترغیب مردم براي شرکت در جنگ است و میخواهد کسانی را که قدرت دارند و میتوانند در
جنگ شرکت کنند وادار کند که از قافله عقب نمانند أنوار ص: 124
و بر یکدیگر سبقه بگیرند و تا احتیاج به افراد هست زیر پرچم گرد آیند تا از فیض شرکت در جنگ محروم نمانند و پیداست که
اولی الضرر و صاحبان نقص از آیه مستثنی هستند و ما از این استثناء میفهمیم که آیه در مقام طعن بر کسانیکه با وصف لزوم
توانائی در جنگ شرکت نکردهاند نیست و بلکه مؤمنینی را ترغیب و تهییج میکند و روح ایمان ایشان را زنده میکند که بخیر و
فضیلت سبقت گیرند.
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ.
کلمه توفی از وفاء گرفته شده و به معناي گرفتن و نگاهداشتن است و چون کلمه توفی در آیه بطور اطلاق ذکر شده و مدتی براي
آن تعیین نشده است ناگزیر براي همیشه تا هنگام رستاخیز و روز قیامت خواهد بود.
مفاد آیه آن است که کافران و بیگانگان گروهی هستند که فرشتگان ارواح آنان را به اذن پروردگار قبض میکنند.
بدیهی است آنچه را که فرشتگان از بشر هنگام فرا رسیدن مرگ قبض میکنند روح و روان است که حقیقت انسانی است و بدن و
اعضا و جوارح آن شخص مردار پست که در این جهان باقی مانده و مورد حوادث قرار میگیرد.
این آیه از آیاتی است که بطور صریح دلالت دارد به اینکه حقیقت انسان همانا روح و روان است که فرشتگان آن را قبض
مینمایند و در عالم برزخ نیکان تحت نظر و تدبیر فرشتگان متنعم و مسرور خواهند بود و ارواح پلید کافران تحت تدبیر فرشتگان
مورد عقوبت قرار گرفته و در آتش حسرت بسر خواهند برد و بدن به منزله قواي عاقله براي روح و روان است همچنین که حواس
ظاهره مانند نیروي بینائی و شنوائی و چشائی همه آنها روزنههائی هستند که روح راهی به این جهان گشوده و بدان وسائل استفاده
میکنند و از نظر ارتباط و وحدتی که روح با بدن دارد به بدن نیز نام شخص گفته میشود و گر نه نام اشخاص بنظر دقیق براي
نفوس و روان آنها است نه براي ابدان آنها زیرا بدن و اعضا همواره در تبدل و أنوار ص: 125
تغییرند و چه بسا در مدت چند سال تمام اعضا و سلولهاي ترکیب بدن انسان تغییري یابند و اعضا و سلولهاي دیگري جایگزین آنها
شوند. ضمنا از بررسی آیات مربوطه استفاده میشود که گرفتن ارواح بدست یک فرشته معین نیست بلکه فرشتگانی هستند که این
وظیفه را بعهده دارند و مأمور انتقال ارواح آدمیان از این جهان به جهان دیگرند و آیه مورد بحث نیز که فرشتگان را بصورت جمع
آورده یکی از شواهد این موضوع است و اگر در بعضی از آیات قبض روح به ملک الموت و غررائیل نسبت داده شده از این نظر
است که بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است و اگر به پرسند که چگونه یک فرشته میتواند همه جا حضور یافته و انسانها را
قبض روح کند جواب گفته میشود که تجرد وجودي او ایجاب میکند که دائره نفوذ عملش فوق العاده وسیع باشد زیرا یک
وجود مجرد از ماده میتواند احاطه وسیعی نسبت به جهان ماده داشته باشد.
قوله تعالی إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ.
نظر بر اینکه دین اسلام بر اساس فطرت است خداوند متعال گروهی را استثناء کرده و عذر آنان را در عقیده کفر پذیرفته است یعنی
مردان و زنان و کودکانی که هیچ راه چارهاي براي هجرت و هیچ طریق براي نجات از آن محیط آسوده نمییابند از این حکم
مستثنی هستند زیرا واقعا این دسته معذورند و خداوند امکان ندارد که تکلیف ما لا یطاق بکند و این استثناء شامل افرادي که در اثر
قصور فکري و یا نقص بدنی معذورند نیز شامل میشود در واقع کفار و بیگانگان دو دستهاند:
صفحه 84 از 272
1) افراد اجتماعاتی که دعوت اسلام را شنیده و از نظر سهلانگاري به آن توجه ننموده و در مقام آموزش و تعلم اصول اسلام )
برنمیآیند گر چه بوسیله هجرت به بلاد مسلمانان باشد این قبیل مردم عذرشان در پیشگاه پروردگار هرگز پذیرفته نبوده و دچار
شقاوت همیشگی خواهند بود. أنوار ص: 126
2) گروهی که بحکم فطرت قاصرند چه از نظر فکر و شعور و چه از لحاظ اینکه در باره هجرت از بلاد کفر به هیچ وجه )
چارهجوئی ندارند عذر این دو گروه پذیرفته است و خداوند از فضل بینهایت خویش عذر این دو گروه را پذیرفته و وعده عفو و
آمرزش فرموده است که هر یک از آنها را به همان فطرت و نور خدا داده که بر محور یکتاپرستی دور میزند به نعمتهاي همیشگی
بهرهمند فرماید و کلمه عسی در آیه بعد که بمعناي رجاء و امید است از پروردگار جز مژده فضل نیست بلکه امید بلحاظ آن است
که عاقبت کسانیکه هجرت کنند و نداي پیغمبر اسلام را بپذیرند مشروط به ما بقی زندگی آنهاست که همواره به هجرت و اداء
وظائف خود ادامه دهند از این نظر وعده و بشارت را آمیخته برجاء و امید فرموده است.
قوله تعالی وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.
یکی از مهمترین اقدامات ادیان آسمانی بخصوص اسلام پیشنهاد مهاجرت است که انسانها را از وابستگی به نقطهاي از سرزمین و
روح شركآلود وطنپرستی آزاد میکند لذا در این آیه مبارکه و آیات دیگر صراحتا فرمان میدهد که اگر در محیطی به علت
عواملی نتوانستید آنچه وظیفه دارید انجام دهید به محیط امن دیگري هجرت کنید زیرا با وسعت جهان هستی نباید تن بذلت داد.
آري مهاجرت داراي فوائد زیادي است از جمله:
1) مهاجرت براي دستیابی به آزادي و رهائی از محیط پر از ظلم و شرك. )
2) مهاجرت براي بدست آوردن شرایط مساعد و مناسب. )
3) مهاجرت بخاطر اشاعه فکر و عقیده. )
4) مهاجرت براي مطالعه علمی جهان و طبیعت و آثار الهی. )
5) مهاجرت بخاطر مطالعه آثار تاریخی و اجتماعی پیشینیان. )
6) مهاجرت از ظاهر به باطن و درون خویش و رهائی از حالت غفلت و أنوار ص: 127 )
ناآگاهی به حالت بصیرت و آگاهی و ... میباشد و علت این دستور روشن است زیرا اسلام جنبه منطقهاي ندارد و وابسته به محیط
و مکان معینی نیست ضمنا حکم هجرت مخصوص به زمان رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نبوده بلکه در هر عصر و زمانی
اگر همان شرایط پیش آید مسلمین موظف به هجرت میباشند.
خلاصه آیه مورد بحث مبنی بر بشارت و مژده بمردم ساکنان بلاد کفر است که به ندا و دعوت اسلام توجه نموده و به منظور پاسخ
به آن هجرت کرده و- از وطن خود اعراض نموده و به بلاد مسلمانان رو آوردهاند ولی عمر آنان وفاء نکرده است که در مقام تعلم
و آموزش برآیند و در صف پیروان مکتب قرآن در آیند ناگهان مرگ آنان فرا رسیده پروردگار از فضل خود به این مردم از اینکه
به دعوت اسلام لبیک گفته و بدانسو حرکت کردهاند که در صف پیروان قرآن در آیند وعده آمرزش فرموده است و آنها را
رهسپار رحمت و قرب به پروردگار خوانده و هجرت و پیمودن راه را از آنان ایمان و تقوي تلقی فرموده است و آنان را پیرو
کاروان سعادت قرار داده است.
شیخ اسماعیل حقی در روح البیان از مرشد خودش نقل کرده که او در تفسیر این آیه گفته: سالک صادق اگر از تیرگیهاي بشریت
بگذرد و بسوي مقام قلب و توجه به عالم حقیقت مسافرت کند و پیش از رسیدن به مقصود بمیرد چون براستی و درستی قدم
برداشته و تا دم مرگ دست برنداشته سودي به او خواهد رسید همانند آنچه مسافرین و اصل و مردمان به حقیقت رسیده بهرهمند
میشود و ممکن است در عالم برزخ آنچه را که به واسطه مرگ ناگهانی محروم مانده است به فیض خداوند و یا یکی از ارواح
صفحه 85 از 272
مقدس تکمیل شود چنانکه در شریعت و اعمال ظاهري نظیر آن روایت شده است که اگر مؤمنی موفق به حفظ قرآن نشد پس از
مرگ ملائکه در قبر به او میآموزند تا در قیامت با حفاظ قرآن به محشر أنوار ص: 128
حاضر گردد پس اگر طالب قرآن در برزخ به مراد خود برسد چه باك است که در عالم مثال جویاي حق به مقصد برسد.
جامی در شرح فصوص گفته:
از آیه مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی استفاده میشود که پس از مرگ ترقی و تعالی رتبه براي کسی نخواهد بود ولی
آنها که هیچ معرفت و توجه به حق ندارند در عالم دیگر نعمتها و زحمتها و حالتها را مشاهده میکنند و میبینند که نفهمیدهاند
چنانکه گفتهاند:
یعنی چون پرده بالا رود کوري نمیماند و از فرموده پیغمبر اکرم است: « اذا انکشف الغطاء ارتفع العمی »
یعنی چون آدمی بمیرد کاري از او برنیاید که مقصود آن است آنچه باید به عمل فراهم شود در عالم « اذا مات ابن آدم انقطع عمله »
دیگر ممکن نمیشود ولی آنچه بفضل و احسان میرسد در آن عالم نیز افاضه خواهد شد.
عبده در ذیل این آیه شریفه نوشته: سه جهت براي هجرت ممکن است تصور شود.
1) کسیکه در وطن خود گرفتار مخالف است که او را نمیگذارد در کار دین خود آزاد باشد بر چنین کسی واجب است هجرت )
کند به جائی که سوزي نداشته باشد و گر نه توقفش معصیت است.
2) در وطن خود وسیلهي فرا گرفتن احکام دین نداشته باشد به این نوع اشخاص هم لازم است به جائی هجرت کند که بتواند )
وظائف دین خود را بیاموزد.
3) مهاجرتی است که براي همه وظیفه است و آن در صورتی است که دولت مسلمانان در تنگناي قدرت مخالف قرار گرفته باشد )
در این صورت بر دیگر مسلمانان واجب است که براي تقویت نیروي مسلمین و از بین بردن قواي مخالفین به آنجا هجرت نمایند و
اگر کسی مهاجرت نکند راضی به ضعف مسلمین و خواهان قدرت مخالفین و نابودي دین و خواري مسلمانهاست.
أنوار ص: 129
روایات .... ص : 129
1) مرحوم طبرسی در ذیل آیه لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ از ابو حمزة ثمالی روایت کرده که وي گفت امام )
زین العابدین علیه السلام فرمودند آیه اول اینطور نازل شده بود:
لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ابن مکتوم نابینا حضور پیغمبر اکرم عرض کرد اي رسول خدا ما
صاحبان عذر هم در زمره قاعدین داخل میباشیم؟ جبرئیل نازل شد و این آیه را بطریق فوق قرائت فرمود:
2) کافی از زراره نقل کرده که وي گفته از امام محمد باقر علیه السلام سؤال کردم مستضعف کیست فرمودند کسی است که از )
قصور فکر نمیتواند دین اسلام را انکار کند و یا تصدیق نماید مانند کودکان و مردان و بانوان که عقل و شعور آنان نیز مانند
کودکان است و تکلیف از آنان برداشته شده است.
3) کافی از اسماعیل جعفی روایت نموده که وي میگوید: از امام محمد علیه السلام سؤال کردم از اصول دین که هر مسلمانی )
باید به آن معتقد باشد حضرت فرمود: التزام بدین اسلام سهل و آسان است ولی گروهی از خوارج از نظر جهل بر خود دشوار
کردهاند.
راوي عرض کرد من اصول و ارکان دین خود را به شما میگویم حضرت فرمود بگو عرض کردم شهادت میدهم به یگانگی
پروردگار و اینکه محمد رسول اللّه پیامبر است و نیز تصدیق میکنم به احکام و به آنچه از جانب پروردگار آورده است شما اهل
صفحه 86 از 272
بیت را دوست دارم و از گفتار شما پیروي میکنم و از أنوار ص: 130
دشمنان شما بري هستم و همچنین از هر که علیه شما قیام نموده و به شما ستم کند حضرت فرمود به خدا سوگند چیزي را از دین
اسلام فرو گذار ننمودي این دینی است که ما نیز به آن معتقد هستیم. راوي عرض کرد کسیکه به این اصول معتقد نباشد آیا عقیده
او صحیح است حضرت فرمود به جز آنانکه از قصور فکر جاهل باشند مانند بانوان و کودکان سپس فرمود آیا ام ایمن را دیدهئی
من شهادت میدهم که او اهل بهشت است و حال آنکه آنچه شما میدانید او نمیدانسته است.
4) از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدند که ضعیفان کیانند در جواب مرقوم فرمودند که ضعفاء آنانند که حجت براي آنها )
اقامه نشده است و نمیدانند اختلاف را وقتی که اختلاف را بدانند ضعیف نیستند.
5) عیاشی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که از آنحضرت پرسیدند: مستضعفین کیانند فرمود بلهاء و مثال )
زدند به زن و خادم و اسیر و پیرمرد شکسته و صغیر خلاصه کسانیکه از خودشان نظري ندارند و به قول امیر خودشان عمل میکنند.
6) از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: )
مستضعف کسانی هستند که نه تمکن از کفر دارند و نه تمکن از ایمان این قبیل اشخاص به واسطه اعمال حسنه و به اجتناب از
محرمات الهی داخل بهشت میشوند ولی به مقام و درجات ابرار نائل نمیگردند.
7) در المنثور از ابن عباس روایت کرده که در مکه شخصی به نام ضمرة بن بنی بکر بیمار بود به فرزندان خود گفت: مرا از مکه )
بیرون ببرید من در خود حرارت زیادي مییابم به او گفتند به کدام طرف تو را ببریم با دست خود اشاره کرد به سوي مدینه لذا
فوري او را از مکه بیرون بردند وقتی که بدو میلی رسیدند ضمرة فوت کرد و آیه وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ نازل شد.
8) عیاشی از محمد بن ابی عمیر از محمد بن حکیم روایت نموده که أنوار ص: 131 )
زرارة بن اعین فرزند خود عبید را به سوي مدینه فرستاد تا از حال موسی بن جعفر علیه السلام بپرسد و برگردد پیش از اینکه
بازگردد عبید فوت کرد سپس جریان را به آن حضرت عرض کردم حضرت فرمود امید است از کسانی باشد که پروردگار در باره
آنان فرموده وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
تجزیه و ترکیب .... ص : 131
قوله تعالی لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.
کلمه من المؤمنین متعلق به محذوف و حال است براي کلمه قاعدین و کلمه غیر صفت آنان میباشد. کلمه درجۀ منصوب است به
خاطر اینکه اسمی باشد جانشین مصدر یعنی فضل اللّه المجاهدین ... تفضیلا بدرجۀ و کلمه کلا مفعول اول کلمه وعد و کلمه
حسنی مفعول دوم آن است و کلمه اجرا قائم مقام مفعول مطلق و کلمه درجات بدل از اجرا عظیما میباشد و در واقع معنی اجر
عظیم را تفسیر میکند.
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ.
کلمه توفیهم ممکن است ماضی و مبنی بر فتح یا مضارع و مرفوع باشد به معناي تتوفاهم و کلمه الذین اسم ان و جمله قالوا به بعد
خبر آن است و کلمه ظالمی انفسهم حال است براي ضمیر تتوفیهم و اصلش ظالمین انفسهم بوده است که نون بخاطر تخفیف حذف
شده است و کلمه فیم جار و أنوار ص: 132
مجرور و متعلق به محذوف و خبر است براي کلمه کنتم و کلمه فیم در اصل فیما بوده که الف آن حذف شده است و کلمه اولئک
مبتداي اول و کلمه مأویهم مبتداي دوم و کلمه جهنم خبر است براي مبتداي دوم و جمله خبر است براي مبتداي اول و کلمه مصیرا
تمییز است و کلمه مستضعفین بنابر اینکه مستثناي منقطع میباشد منصوب است یعنی آنانکه مهاجرت نکردهاند محلشان جهنم است
صفحه 87 از 272
جز ناتوانانی که قدرتی ندارند و راهی بلد نیستند تا خود را از مکه نجات دهند خواه مرد باشند خواه زن، خواه کودك.
کلمه سبیلا منصوب به نزع خافض است و اصلش الی سبیل بوده است و کلمه مهاجرا حال است براي کلمه یخرج.
أنوار ص: